جدول جو
جدول جو

معنی کامروا شدن - جستجوی لغت در جدول جو

کامروا شدن
(رَ اَ تَ)
پیروز گشتن. متمتع شدن. برخوردار گردیدن. و رجوع به کامروا و کامروا گشتن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ بَ بَ تَ)
کامروا شدن. برخوردار شدن. متمتع گشتن. بهره یافتن:
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها بزکاتم دادند.
حافظ.
رجوع به کامروا و کامروا شدن شود.
- کامروا گشتن بر کاری، غلبه یافتن. پیروز گشتن. چیره شدن:
هر که او خدمت فرخندۀ او پیشه گرفت
بر جهان کامروا گردد و فرمانفرمای.
فرخی.
ترک من بر دل من کامروا گشت و رواست
از همه ترکان چون ترک من امروز کجاست.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ تَ)
بهره مند و برخوردار کردن. پیروز و چیره ساختن. رجوع به کامروا و کامروا شدن و کامروا گشتن شود
لغت نامه دهخدا
(رُ نُ / نِ / نَ دَ)
کامروا گشتن. به آرزو رسیدن. پیروز شدن:
هر آنکس که شد کامران در جهان
پرستش کنندش کهان و مهان.
فردوسی.
که با او به ایران برآویختی
چو او کامران شد تو بگریختی.
فردوسی.
نگاه کن که در این خیمۀ چهار ستون
چو خسروان ز چه معنی تو کامران شده ای.
ناصرخسرو.
بیچاره آدمی که اگر خود هزار سال
مهلت بیابد از اجل و کامران شود.
سعدی.
یک چند اگر مدیح شوی کامران شوی
صاحب هنر که مال ندارد تغابن است.
سعدی (صاحبیه).
شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا
بر منتهای همت خود کامران شدم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(رَ گُ دَ)
بهره مند و کامیاب گشتن. به کام شدن، مشهور و نیکنام شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ کَ دَ)
حرام شدن. (ناظم الاطباء) ، کساد. (ترجمان القرآن) (دهار). زیف. تزیف. کاسد شدن. اکساد. و رجوع به ناروائی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از کامروا گشتن
تصویر کامروا گشتن
بمراد و مقصود خود رسیدن بکام دل زیستن کامیاب شدن: (من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عحب ک مستحق بودم و اینها بزکاتم دادند) (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار